محل تبلیغات شما

من تو نه گفتن خیلی ضعیفم. خیلی. دوستم دم غروب پیشنهاد داد بریم یه رستوران نسبتا خفن شام بخوریم. بعد کل موجودی کارتم ۱۱ تومن. جدی ۱۱ تومن. از اون اتفاق هایی که تو مغزم رخ داد که باعث شد من پیشنهاد شو قبول کنم بگذریم، همینجور که داشتیم به رستوران نزدیک تر میشدیم فقط داشتم به این فکر می کردم که حالا چه گهی بخورم؟! حتی به این فکر کردم برگردم صاف و پوست کنده بهش بگم گه خوردم حاجی بیا برگردیم، ولی افسوس کلمات روی زبون نمی اومدن. میگن دو چیز دیگه بر نمیگرده: حرفی که زده شده و گهی که خورده شده.

به دم در رستوران که رسیدیم، همینکه در رو باز کردیم یه آقا اومد جلومون ازمون عذر خواهی کرد گفت بخاطر تعمیرات رستوران امروز تعطیله. بشکن ن از اون آقا خداحافظی کردم و وقتی دوستم گفت چرا همش بشکن میزنی فقط به یه "هیچی" بسنده کردم.

تخفیف رو مثل حقه... باید گرفت

نمایشگر اتوبوس و نوشته های آنها

طولانی شد یکم ولی...

رستوران ,یه ,بشکن ,خیلی ,فکر ,تو ,از اون ,۱۱ تومن ,به این ,این فکر ,به دم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت تعاونی جهان سبز محمدآباد گفت حکمت کهن دریچه سلامت